روانشناسی مقاومت به واکسن: چرا بسیاری از مردم واکسن را رد می کنند؟

فهرست مطالب:

روانشناسی مقاومت به واکسن: چرا بسیاری از مردم واکسن را رد می کنند؟
روانشناسی مقاومت به واکسن: چرا بسیاری از مردم واکسن را رد می کنند؟
Anonim

بی اعتمادی مزمن که ریشه در میراث تاریخی، گذشته و حال شخصی ما دارد، باورهای منتقل شده توسط رسانه ها، احساسات و تنش های مرتبط، عقب ماندگی در سطح مهارت و غرایز باستانی امروز در پدیده ضد واکسیناسیون و ضد واکسیناسیون گرد هم آمده اند.. یک رویکرد روان‌شناختی به آنچه در ارتباط‌های عمیق‌تر اتفاق می‌افتد می‌تواند به یافتن پاسخ‌های مناسب کمک کند

تأثیر فرهنگی، اجتماعی

شاید ارزش آن را داشته باشد که در دور اول از آنجا شروع کنیم، ما همه چیز را از نظر تاریخی در مورد نگرش به جهان آموخته ایم. به عنوان مثال، از مقاومت سرکش تا برخی از قدرت های سرکوبگر از زمان انقیاد ترکیه، برای قرن ها.یا از آزمایشات خودمان: دو مورد از سه جشن مهم ملی ما (15 مارس و 23 اکتبر) یادآور این واقعیت است که ما زمانی برای خودمان ایستادیم که همیشه با قصاص خونین دنبال می شد. علاوه بر این، 6 اکتبر روز ملی یادبود، به یاد شهدای انتقام جویی 1949، تریانون، روزهای یادبود قربانیان هولوکاست، کمونیسم و دیکتاتوری کامل، و همچنین سالگرد انتقامات 1956 و دفن مجدد ایمره ناگی و همراهانش. می‌توان گفت که جدای از تأسیس دولت، پیروزی در ناندورفه‌روار در سال 1456 تنها خاطره ما در زمانی است که تقریباً حالمان خوب بود.

اگر مجارها یک فرد مجرد بودند، می‌توانیم بگوییم که این فرد به شدت آسیب دیده است که خاطرات، تجربیات و نحوه عملکردش آثار این آسیب‌ها را دارد. مهم نیست که به کدام سیستم روان درمانی نگاه کنیم، این تحولات قطعاً تأثیری جدی بر زمان حال خواهند داشت، خواه در مورد تقسیم‌بندی خود، مدل‌های ارتباط با شیء به شدت ناکارآمد باشد یا مثلاً طرح بی‌اعتمادی-سوءاستفاده.

البته، یک استدلال خوب در برابر این می تواند عدم شفافیت مجارستانی بودن، مهاجرت ها و اسکان مجدد، مهاجرت جمعیت، اختلاط ژنتیکی، وحشت جنگ ها و غیره باشد. اما متاسفانه اینطور نیست. و هر چه بسته تر زندگی کنیم، کمتر است. اینها الگوهای به ارث رسیده فرهنگی هستند، در درجه اول درماندگی در رابطه با تصمیمات بزرگ و «بالا»، تسلیم یا شناسایی امنیت طلبانه، یعنی برخلاف خودآگاهی شهروندان، تجربه عظیمی از ضعف و آسیب پذیری. در پندها و مثال‌های والدین و پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها که با هنجارهای کوچک جامعه حفظ می‌شوند، تداوم یافته است. با این حال، این مقاله در مورد این نیست که چگونه دموکراسی بدون دموکرات ها ساخته می شود، بلکه در مورد پیامدهای احساسی همه چیز است.

قوانین روانشناسی

مهمترین قانون روانشناسی برای درک ضد واکسیناسیون این است که احساسات همیشه بر افکار مقدم هستند. به عبارت دیگر، اگر شیر قبل از اینکه بفهمم بین ما حصاری است، به سمت من بپرد، از آن می ترسم.هنگام یادآوری خاطرات نیز همین امر صادق است: تأثیرات عاطفی قبل از خاطرات آگاهانه قرار می گیرند. کودک آزار دیده حتی وقتی دستش را دراز می کند تا او را نوازش کند، به خود می لرزد، فردی که در تحقیر دائمی بزرگ شده است، حتی وقتی از او تعریف می شود می ترسد، او در پشت کلمات تمجید، عدم صداقت و انتقاد را احساس می کند.

چنین درس های احساسی سطح شخصی اعتماد را نیز شکل می دهد. با کسانی که با آنها بدرفتاری کرده است، آنها را دوست داشته است، بیشتر به بدرفتاری ها توجه می کند و بنابراین معتقد است که می تواند خطر را حتی در مکان ها و علائمی که در آنها خطری وجود ندارد، ببیند.

قانونمندی مهم دیگر نیاز انسان به کنترل است. این علم موشکی نیست: همه دوست دارند احساس کنند که بر رویدادهای زندگی خود، سرنوشت خود یا عزیزانشان تأثیر دارند. نقطه مقابل این حالت آسیب پذیری است که باعث ایجاد اضطراب می شود. برای اینکه احساس کنید این میل چقدر قوی است، فقط به این فکر کنید که چگونه تمام تلاش خود را می کنیم تا حتی در موقعیت هایی که به طور واقع بینانه تأثیری بر روند رویدادها نداریم، احساس کنترل داشته باشیم.نمونه‌های خوب آن خرافات هستند، جایی که مثلاً سعی می‌کنیم با ضربه زدن به یک سطح چوبی به آن دست پیدا کنیم تا سرنوشت حرف فعلی ما را برعکس نکند، اما اگر می‌ترسیم می‌توانیم در کشتی یا هواپیما نیز به چیزهایی دست بزنیم. می‌توانیم دارونما مصرف کنیم یا به قربانی خشونت جنسی بگوییم که می‌تواند کاری در مورد آنچه اتفاق افتاده انجام دهد - اگر به این اعتقاد داشته باشیم، زیرا در نهایت معتقدیم که با رفتار مناسب، می‌توان از همه رویدادهای مشابه برای ما یا عزیزانمان جلوگیری کرد..

در نهایت، ارزش این را دارد که ببینیم چگونه می توان احساسات شخصی ما را به متنوع ترین مکان ها هدایت کرد. تحقیر، درماندگی یا عصبانیت ما در محل کار می تواند منفجر شود، به عنوان مثال، در یک موقعیت ترافیکی در راه خانه. یا به همین ترتیب: می‌توانیم اضطراب خود را به انواع ترس‌ها برسانیم. به عنوان مثال، یک کودک مضطرب ممکن است از سارق، طوفان یا هیولاهای ساختگی بترسد. یک بزرگسال مضطرب ممکن است از تغییرات آب و هوایی، مهاجرت، ویروس کرونا یا سایر بیماری ها (و البته سارقان و طوفان) بترسد.دو چیز در این مورد وجود دارد.

یکی این است که مهم نیست موضوع ترس چقدر واقع بینانه باشد، در واقع واقعیت آن بر اساس شدت ترس شکل می گیرد، به عنوان مثال از طریق پردازش اطلاعات انتخابی. اگر مثلاً از طوفان ها می ترسیم، به گزارش های خبری در مورد جدی ترین بلایای طبیعی توجه خواهیم کرد، صرف نظر از اینکه نشان دهند چه اتفاقی در فیلیپین افتاده است یا خیر.

در مورد کودکان، اجتناب از خطر حتی بیشتر است
در مورد کودکان، اجتناب از خطر حتی بیشتر است

دیگر این است که این فرآیند را می توان با محرک های محیطی شکل داد، یعنی ترس ها را می توان کانالیزه کرد. به عنوان مثال، همان اضطراب (که منشأ آن عمدتاً یک ویژگی ساختاری یا اثر ضربه های شخصی یا جمعی است) در محیط های محرک مختلف به ترسی متفاوت تبدیل می شود. اگر رسانه‌ها موضوع تغییر اقلیم یا مهاجرت را به منصه ظهور می‌رسانند، ترس‌ها متوجه آن‌ها می‌شود، اگر این ویروس کرونا باشد، در آن ظاهر می‌شود.البته ترس را می توان افزایش داد و طبق منطق بقای نظام باید آن را افزایش داد زیرا هر چه ترس افزایش یابد توجه تیزتر می شود و همه فعالان رسانه با توجه زندگی می کنند.

ضد واکسیناسیون

البته، در بسیاری از موارد ترس حداقل تا حدی موجه است. به عنوان مثال، در مورد اضطراب آب و هوا، بدیهی است که باید کاری برای گرم شدن هوا انجام شود، همانطور که سارقان، خسارت های طوفان و مهاجرانی که مرتکب جنایت می شوند، وجود دارد. اگر اضطراب ما به یک ترس موجه هدایت شود، اتفاقی که می افتد این است که بیشتر از آن می ترسیم، تهدید را عمیق تر، شدیدتر و کلی تر از آنچه واقعیت ها توجیه می کنند، تجربه خواهیم کرد.

در صورت چنین تهدیدی، یک سوال بزرگ این است که در برابر تهدید چه می کنیم، یعنی کنترل را از کجا بدست آوریم. به عنوان مثال، برای مبارزه با تغییرات آب و هوایی، می‌توانیم سعی کنیم چیزهای غیر ضروری کمتری بخریم، دزدگیر دزدگیر نصب کنیم و غیره.ما هم می‌توانیم سعی کنیم در برابر عفونت کرونا نقاب بزنیم، اما در این شرایط خیلی بیشتر به دیگران وابسته‌ایم، خیلی بیشتر در دام جهان، علم، رهبری کشور، جامعه، محیط نزدیک و چه چیزهایی هستیم. ما می توانیم انجام دهیم بخش مهمی از آن است که می توانیم آن را در درجه اول برای یکدیگر، برای جامعه انجام دهیم. پس باید بتوانید اعتماد کنید.

اغلب صحبت های دکتر کافی نیست
اغلب صحبت های دکتر کافی نیست

مورد بالا در این نقطه همگرا می شود

بی اعتمادی مزمن ناشی از قرن ها سوء استفاده و سوء استفاده، و آسیب پذیری که به عنوان اثری از سرکوب اساساً مداوم زندگی می کند، اضطراب ایجاد شده در دوران کودکی و سیستم مدرسه، و سپس توسط عدم اطمینان عاطفی و وجودی فربه شده است، از همه بیشتر است. زمین حاصلخیز برای داستان های ترسناک هر فرضی، هر موضعی که توسط یک شخصیت نمایش واقعی گرفته می‌شود، هر تلاش ناموفق ماوس، هر خطای تولید، خنک‌سازی، حمل و نقل ارزش ارسال را دارد زیرا کلیک می‌شود، تماشا می‌شود، گوش داده می‌شود.از روی بی اعتمادی و ترس.

علاوه بر این، رقابت شدید خبری و کاستی های تکان دهنده مهارت درک مطلب، مدت هاست که مجارستان را به مکه دزدی کت تبدیل کرده است: اگر سه روز پس از واکسیناسیون در بیمارستان بستری شده اید، فرقی نمی کند که باشد. تصادف دوچرخه یا آپاندیسیت مشکوک. اگر کلمه کودک و واکسیناسیون در عنوان مقاله آمده باشد، غریزه محافظتی احیا می شود.

بنابراین می توانید از واکسیناسیون بترسید، حتی بیشتر از آن که موجه باشد. البته، همه واکسن‌ها عوارض جانبی دارند، اما داستان‌های ترسناکی که منجر به بی‌اعتمادی و ترس عمومی می‌شوند، اضطراب زیادی را که از جای دیگری می‌آیند نیز هدایت می‌کنند. بنابراین تجربه اصلی ترس باستانی از خطر است که با واکسیناسیون به عنوان یک تهدید شخصی و اخیراً به عنوان تهدیدی بر فرزندان ما شکل می گیرد. منطق ضد واکسیناسیون در این سیستم شخصی سازی کنترل است که پاسخی است به احساس اعتماد، اضطراب شخصی و جمعی که از هزار زخم خونریزی می کند و از این طریق به مشکلاتی بسیار عمیق تر و گسترده تر از ارتباط اشاره می کند.

موضوع محبوب