بنا به اعتراف خودش، او هرگز برای نویسنده شدن آموزش ندیده است. در واقع او می خواست خواننده اپرا شود، اما این رویا هرگز محقق نشد. اما همانطور که می گویند: جایی که یک در بسته می شود، در دیگری همیشه باز می شود. اینگونه بود که آگاتا کریستی پرخواننده ترین نویسنده جنایی جهان شد
بیش از 70 رمان منتشر شده، 100 میلیون نسخه به 100 زبان فروخته شده است. در بازار کتاب، پس از کتاب مقدس و آثار ویلیام شکسپیر، رمان های آگاتا کریستی تا به امروز پرفروش ترین هستند. چه کسی فکرش را میکرد که نویسندهای که به عنوان ملکه بیتاج داستانهای جنایی معرفی میشود، حرفه شگفتانگیز خود را مدیون یک شرط بندی است؟
چرا وارد جنایی نویسی می شوید؟
آگاتا کریستی آخرین کسی بود که در خانواده سه فرزندی میلر، 11 سال پس از خواهرش ماج و 10 سال پس از برادرش مونتی، وارد شد. آگاتا کوچولو از طبیعت تخیل روشنی برخوردار بود و پس از اینکه برادرانش از بازی پیشی گرفتند، با دوستان خیالی بازی کرد که از سرش بیرون آمدند.
در طول تعطیلات طولانی خانواده در فرانسه، در مجموع چند سال به مدرسه رفت، وگرنه مادرش در خانه به او آموزش می داد. او با کوچکترین دخترش کار سختی نداشت، به لطف تشنگی اش برای دانش، او به سرعت خواندن را یاد گرفت، همانطور که فرانسوی او را نگرفت، اما از نشستن پشت پیانو نیز خوشحال بود. او علاقه زیادی به موسیقی داشت و برای مدت طولانی به عنوان خواننده اپرا آموزش دید.

به گفته خودش، او هرگز به نویسنده شدن فکر نکرد، حتی اگر اولین شعرش در ۱۱ سالگی در روزنامه لندن منتشر شد.در نوجوانی، چندین شعر او در نقد شعر گنجانده شد، و او همچنین سعی کرد نثر بنویسد، اما داستان های کوتاه او همچنان توسط ناشران رد شد.
در سن ۲۲ سالگی، آگاتا با خلبان نیروی هوایی بریتانیا، آرچیبالد کریستی، در یک مهمانی رقص ملاقات کرد و دو سال بعد با او ازدواج کرد. در طول جنگ جهانی اول، زن جوان به عنوان پرستار در بیمارستان تورکی کار می کرد و پس از گذراندن امتحاناتش، به آزمایشگاه داروسازی منتقل شد و در آنجا با سمومی آشنا شد که بعداً در داستان هایش تکرار شد.
در این دوران بود که ایده نوشتن رمانی به ذهنش خطور کرد که سپس به دلیل یک شرط بندی به سراغش رفت. خواهرش مدج ادعا کرد که او قادر به نوشتن یک رمان پلیسی خوب نیست. خواهرش از پس این چالش برآمد. اولین کتاب او، پرونده سبک های اسرارآمیز، یک کارآگاه بازنشسته بلژیکی به نام هرکول پوآرو را نشان می دهد که از فراز و نشیب های جنگ به انگلستان فرار کرد و پرونده قتل یک بیوه ثروتمند را کشف کرد.
کارآگاه بلژیکی، بانوی پیر و نویسنده
این نویسنده قبل از انتشار کتابش در سال 1920، 6 ناشر را امتحان کرد. رمان او با مبلغ ناچیزی 25 پوند توسط ناشر پاداش گرفت، که حقوق انتشار پنج اثر بعدی او را با قیمتی مشابه به دست آورد.
جلد دوم، با عنوان دشمن مخفی، از مکالمه ای الهام گرفته شده است که در یک مغازه چای فروشی شنیده شده است. روی میز نزدیک، دو نفر در مورد شخصی به نام جین فیش صحبت می کردند. آگاتا فکر می کرد که می توان از چنین نام غیرمعمولی در یکی از داستان هایش استفاده کرد، زیرا خواننده به راحتی آن را به خاطر می آورد. جین فیش در نهایت به جین فین تبدیل شد، دختری آمریکایی که توسط دو کارآگاه خصوصی جوان به نام های تاپنس و تامی ردیابی می شود. جلد ششم آگاتا، قتل آکروید، سپس خبرهای جهانی شد.

آگاتا درباره دنیایی که خوب می شناخت نوشت: پیرزن ها، بیوه ها، پزشکان، که دروازه ورود خانواده ها بودند.او دائماً یادداشت برداری می کرد و هر چیزی را که فکر می کرد می تواند برای رمان هایش استفاده کند را در یکی از نیم دوجین دفترچه ای که در دست داشت یادداشت می کرد. او قبل از شروع کار، داستان ها را بر اساس یادداشت های خود در ذهن خود توسعه می داد. داماد او، آنتونی هیکس، یک بار در مورد او گفت: "شما هرگز او را ندیدید که بنویسد، او هرگز مانند سایر نویسندگان خود را در اتاقش نبست."
و میتوانیم از نوهاش، متیو پریچارد، یاد بگیریم که او رمانهایش را به صورت دیکتهفون میخواند که توسط منشی او تایپ میشد و بعداً خودش با دست تصحیح میکرد. در دهه 1950، نوشتن یک کتاب تنها چند ماه طول کشید. بعد از شام، او گاهی یک فصل تمام شده را برای خانوادهاش میخواند و واکنشهای مورد انتظار خوانندگانش را میسنجید.
در پایان، آگاتا نه تنها برنده شرطی شد که با خواهرش بسته بود، بلکه بیش از آن هم انجام داد: او تبدیل به پرخواننده ترین نویسنده جنایی جهان شد.